وقتی که تصمیم گرفتم شروع کنم، فکر نمیکردم داستان اینقدر سخت و نفسگیر باشد. پیدا کردنِ نویسندگانی که بتوانند رویِ یک موضوعِ خاص و تحلیلگرایانه، بنویسند – توی یک دانشکده نسبتا کوچک – کار راحتی نبود. ولی خب همیشه هم که نباید کار راحتها را انجام داد. یک وقتهایی باید دو دستت را بلند کنی و یقهی کار سخته را بگیری و توی چشمانش زل بزنی و به زمین بکوبانیاش. حتی اگر دستانت از همه چیز خالی باشد و پشتت از همه کس. همین موضوع باعث شد که زمانِ جمعآوری مطالب طولانیتر شود. ولی خب دیروزود داشتنش سپری شد تا سوخت و سوز نداشتهباشد.
ماسو نخستین نشریهی دانشکده است که صفر تا صدش را بچههای همین دانشکده نوشتهاند، عکس گرفتهاند، طرح زدهاند و نقاشی کردهاند. فصلنامهای که با بهار جوانه زده، در تابستان همبازیتان خواهد بود و پاییز را با شما به معاشقه خواهد نشست. و اگر عمری باقی ماند برایتان لبوی داغ زمستانی سرو میکند. ماسو؛ اولین نوار از مجموعه انواری که قرار است خوش بتابد و این دنیای خاکستری را روشنتر کند.
بخش ویژهمان با موضوع مسؤولیتپذیریست. مسئلهای که کمی گنگ و نامفهوم معنا شده و در بسیاری مواقع اشتباه گرفته میشود با آن چیزی که واقعا هست. سعی کرده ایم ابعاد مختلفی از این موضوع را بررسی کنیم و مصاحبهی این شمارهمان هم به همین موضوع اختصاص دارد.
درازهگویی نکرده و با یک نصیحت از مجموعه نصایح رایمون شما را به خواندن این دفتر دعوت میکنم:
« با ماسو بمونین
چون بدون اون سیاه میشین
عینِ ذغال! »
بخش ویژهمان با موضوع مسؤولیتپذیریست. مسئلهای که کمی گنگ و نامفهوم معنا شده و در بسیاری مواقع اشتباه گرفته میشود با آن چیزی که واقعا هست. سعی کرده ایم ابعاد مختلفی از این موضوع را بررسی کنیم و مصاحبهی این شمارهمان هم به همین موضوع اختصاص دارد.
درازهگویی نکرده و با یک نصیحت از مجموعه نصایح رایمون شما را به خواندن این دفتر دعوت میکنم:
« با ماسو بمونین
چون بدون اون سیاه میشین
عینِ ذغال! »