ما رَایتُ اِلا جَمیلاً
لبخند بر لبهای زهرا می گذاری
زینت به جسم و جان بابا می گذاری
می خندی و جبریل می گوید که فردا
پا در مصیبت های عظمی می گذاری
زهرای کوچک میشوی و بعد مادر
مرهم به روی زخم مولا می گذاری
دلداده کوی حسینی آنقدر که
شرط حسینی ماندنت را میگذاری
داغ حسن جانسوز بود اما تو سر را
بر شانه های گرم سقا می گذاری
اندوه و غم میبارد از هفت آسمان تا
روی زمین کربلا پا می گذاری
نامردمان «جان» تو را از تو گرفتند
«جانان» خود را میبری یا می گذاری؟!
بوسیدی آنجایی که پیغمبر نبوسید...
لبهای خود را روی رگ ها می گذاری
می مانی و با دست بسته مهر تأیید
بر "أن یَراهُنّ السَّبایا" می گذاری
بر طعنه ای زشت از تبار کینه ای دور
یک «ما رأیت الا جمیلا» می گذاری
🔻شعر "ما رَایتُ اِلا جَمیلاً" سروده فاطمه پورحسن آستانه را خواندیم که در صفحه ۴ نخستین ویژه نامه نشریه ماسو، #ویژه_سو_محرم چاپ شده است.